ارکین نیوز-در خصوص اجماع، سخنرانان اجماع، بانیان اجماع؛ پشت پرده اجماع و… نقد هایی انجام می شود و به شدت بر اینکه آنها امتحان خود را پس داده اند تاکید می شود.

جمعه شب در روستای پنج پیکر دکتر ایری داستان جالبی تعریف کرد که می تواند پاسخ منتقدان باشد:

ماجرای دو رفیق که از کودکی با هم بزرگ شده بودند و در گذر زمان یکی از آنها با متحمل شدن بدهی های زیاد ورشکست می شود و دوست دیگر تلاش های زیادی برای دوستش انجام می دهد که به شکلی دوستش را از ورشکستگی نجات دهد و در یکی از روزها که فرصت درد و دل بین این دو دوست پیش می آید رفیقی که کمک مالی کرده بود می گوید:

ای رفیق من از همان دوران بچگی نیز حدس می زدم که تو در آینده ورشکست خواهی شد!

دوستی که ورشکسته شد بود با تعجب سوال می کند چطور؟!

رفیق پاسخ می دهد:

در آن دوران که اسب سواری می کردیم من تکه چوبی برداشته و از آن به عنوان اسب استفاده می کردم و مثل یک چابک سوار لسب سواری می کردم…

اما تو در آنروزها به جای آنکه خود تکه چوبی بگیری و اسب سواری کنی مدام به دنبال من بودی و خواهش می کردی که سوار ترک اسب(چوب) من شوی…

این داستانک می تواند تلنگری باشد بر منتقدان اجماع که به جای دنبال سوار شدن بر ترک این اجماع نباشند و اگر می تواند و راه خوبی به ذهن دارند آن را هر چه زودتر عملیاتی سازند تا مبادا در هشت اسفند حسرت این روزها زا بخورند و بگویند من می دانستم ما با این روش موفق نمی شویم و باید با روشی که می گفتم …
گلستان صحرا