• تاریخ: 2016-05-03
  • شناسه خبر: 17281
  • 502 بازدید

کارگران ایثارگران لحظه لحظه عمر هستند

ارکین نیوز- کارگران ایثارگران لحظه لحظه ی عمر هستند مهربانی را وقتی آموختم که کودکی خورشید را در دفتر نقاشی اش سیاه کشید تا پدر کارگرش زیر نور آن نسوزد میگویند روز ۱۱اردیبهشت روز جهانی کارگر است ایامی که همه آنرا با روز ...

ارکین نیوز- کارگران ایثارگران لحظه لحظه ی عمر هستند مهربانی را وقتی آموختم که کودکی خورشید را در دفتر نقاشی اش سیاه کشید تا پدر کارگرش زیر نور آن نسوزد

میگویند روز ۱۱اردیبهشت روز جهانی کارگر است ایامی که همه آنرا با روز معلم به یاد داریم و کمتر کسی آنرا با این عنوان میشناسد . و کارگران این قشرشریف و زحمت کش جامعه که زیر بنایی ترین مفهوم زندگی انسان را خلق میکنند .

اندیشه و بازوانی که صادقانه در مسیر عزت و آبادانی کشور میتوانند یک ملت را به اوج برسانند.بزرگمردانی که مظهر اقتدار وازخودگذشتگی اند وهمچون کوههایی استوار در جنس انسانیت هستند.

ولی با تاسف میگویم این زحمت کشان و عاشقان خدمت هرگز، آنگونه که باید و شاید اکرام نمیشوند و حتی در روزی که برای بزرگداشت شآن و مقام ایشان نامگذاری شده مسرور و با نشاط نیستند ! چگونه میتوانند مسرور باشند وقتی در آمدشان با هزینه خانواده همخوانی ندارد و مدام در فکر حل معادله چند مجهولی عدم تعادل درآمد و هزینه هستند .

این روزها و شاید عیدهای ملی و مذهبی هم برای آنها لذتی نخواهد داشت وخاطره ی شیرینی نخواهد ساخت. زیرا از قدیم الایام گفته اند آنجا خوش است که دل خوش باشد . به قول سهراب سپهری باید پرسید : دل خوش سیری چند ؟ کرامت واقعی یک کارگر زمانی حاصل میشود که هشتش در گرو نه نباشد .

واقعا چه سخت و تلخ است حکایت زندگی این عزیزان که صبح تا شب سخت ترین شرایط و خطرات را به جان میخرند ودرد ورنج را همزمان تحمل میکنند . اما با همه ی این مشقت ها شبانگاه با دست مزدی به خانه برمیگردند که حتی کفاف سفره خالیشان را هم نمیکند !!! وتنها چیزی که هربار بیشتر از شب گذشته همراه خود میبرند خستگی و شرمندگی است .

و چه میشود تکلیف خانواده هایی که نون بازوی پدری را میخورند که دیگر بازوانش فرسوده ودستانش ناتوان شده .وقدرت پیشین را ندارد؟؟؟ در اینجای نوشته ام میخواهم برگی باز کنم از رنجنامه ی دخترکارگری که با عجله ، شوق بزرگ شدن دارد تا باری از دوش پدر بردارد و مرهم دستان پینه بسته اش باشد .
دخترکی که روزی وقتی همه ی دانش آموزان برای معلم خود هدیه میخریدند،گوشه ی حیاط همراه عروسکش چشم انتظار بابای گارگرش بود، شوق دخترک شوقدیگری بود شوق دوباره دیدن بابا در غروب و چه غروب هایی که چشمان دخترکانو کودکان تا نیمه های شب خیره به در میماند . وبابا ههمچنان مثل بقیه غروب ها دیر به خانه می آمدند .

اگر دخترک میدانست که امروز روزکارگر است ، روزی که گوشه ی حیاط منتظرصدای گامهای خسته پدر از کوچه بود و برای عروسکش از رویاهای قشنگش حرف میزد و قصه ی شنگول و منگول را تعریف میکرد . از غُصه ی خود میگفت و ازقصه ی پدر ، از قهرمانی های مردی که از سر صبح تا نیمه های شب به عشق دخترک گرمای تابستان و سرمای زمستان را به جان میخرید تا او همیشه سربلندو شادمان زندگی کند ، قصه از دخترکی میگفت که شبها را تا دیر وقت بیدارمیماند وچشمان خواب آلوده اش را به زور به در میدوخت تا پدر قهرمانش دررا باز کند، در آغوش او بپرد ودر گوشش آهسته بپرسد: بابا برام چی آوردی؟….

قصه از شبهایی میگفت که دخترک منتظر و ناامید از آمدن پدر غرق درآرزوهای کودکانه به خواب میرفت و پدر دم دمای صبح می آمد و آرام پیشانیدخترک را میبوسید و آهسته میگفت : عزیزکم منو ببخش مجبور بودم اضافه کاریبگیرم …… قصه از زانوان مادری میگفت که سنگ صبور دخترک بود و او هرشب
به یاد زانوان پدر سر بر پای مادر به خواب میرفت .

پدری که غم نانزانوهایش را سست و کمرش را خم کرده بود .دخترک هرروز در دفتر نقاشی اش تصویری ازدرد و رنج با با را میکشد بابا یی که میان شکسته های دلش غمیاندازه فلک دارد . دخترک گاهی کودکانه از مادر میپرسد : مامان دستان پدرتخالیست یعنی چه ؟ و مادر بغض کنان آرام زیر لب میگوید : دستان پدرخالینیست بلکه پر از ترک وپینه است ، اگر هم خالیست در عوض دلی پر از اندوه دارد .

واقعا چه رنجی را تحمل میکنند این قشرمحروم و خانواده هایشان وما همیشه فقط شعار انساندوستی و برادری میدهیم. باورکنید با حلوا حلوا گفتن دهن
شیرین نمیشود . بیایید از تعارف کم کنیم و بیندیشم چگونه دلخوشی این کودکان را فراهم کنیم و باری از دوش این عزیزان برداریم تا بتوانیم بهپ این روزها و مناسبتها معنا و محتوایی خاص ببخشیم واحترامی در خور شآنوجایگاه اجتماعی به ایشان بدهیم ، البته همه ی اینها باید در عمل باشدنه فقط شعار و سخن ، چون انسان همواره از احترام لذت برده و ارضا میگردد و حتی بعضی دردها و کمبودهای زندگی را هم با آن به فراموشی میسپارد .

البته بهمراه پاداش مادی ، تا درکنار این اکرام ، زندگیشان هم تامینباشد . درست است که همه چیز پول نیست ولی باید پذیرفت که به عنوان وسیله
ای ازوسایل زندگی خیلی از مشکلات را حل میکند روز واقعی کارگر آن روزی خواهد بود که احترامش در اوج ، جایگاهش استوار و زندگی اش خالی از دغدغه
باشد.

توان دستان پینه بسته و سخاوت پیشه ات را می ستاییم و عرق جبین ات را پاس میداریم . وبر چهره ی سوخته ات بوسه ی محبت میزنیم.
عایشه آورند/ حاجی قوشان گنبد

نام:

ایمیل:

نظر:

لطفا توجه داشته باشید: نظر شما پس از تایید توسط مدیر سایت نمایش داده خواهد شد و نیازی به ارسال مجدد نظر شما نیست