- تاریخ: 2016-11-22
- شناسه خبر: 21461 1,022 بازدید
گام به گام بسوی جهنم!!!
ارکین نیوز-کلمات زیبای او به احساسات دانش آموزان کوچک اثر می گذاشت.برای شنیدن کلام اوساکت می شدند،وآنها غرق درتفکرعبارات زیبایی بودندکه عقل ودلهارا می ربود.روز به روز برتاثیرگفته های او اضافه می گشت وشگفتی دانش آموزان و ...
ارکین نیوز-کلمات زیبای او به احساسات دانش آموزان کوچک اثر می گذاشت.برای شنیدن کلام اوساکت می شدند،وآنها غرق درتفکرعبارات زیبایی بودندکه عقل ودلهارا می ربود.روز به روز برتاثیرگفته های او اضافه می گشت وشگفتی دانش آموزان و محبت شان نسبت به او اضافه می شد،تامدتی برهمین حال گذشت.روزی برای خریدچیزی معمولی به بازار رفته وبرخلاف عادتش کسی همراهش نبود،اوگمان می کرد کارمعمولی و ساده است وچیزی براوتاثیری نمی گذارد با خودگفت:این کاری آسان است خودم انجام میدهم نیازی به همراهی بزرگترنیست!درراه درمیان مردمی که دربازار راه می رفتندجوانی رادیدکه ازروبروی او می آیدآن جوان کاغذی جلوی پای او انداخت!توقف کرد راست و چپ خودرا نگریست،کسی را نزدیک خودندیدکمی فکرکردکه چکارکند؟آیاکاغذرا بردارد یا رهایش کند وبرود؟لازم است که بردارد و پدرش را ازموضوع باخبرکند،کمرش را خم کرد وکاغذرا برداشت وآن را لوله کرده تا درخانه محتوایش را نگاه کند.درخانه مشغول کارهای خانه شد،بامشغولیت کارها،کاغذرافراموش کرد،وپدر را که به خاطرنشان دادن به ایشان ،کاغذرا برداشته بود درجریان نگذاشت.روزهاگذشت بدون اینکه کاغذرا بازکند،دریکی ازروزها خواست چیزی را ازداخل لباسهابردارد آن ورقه را پیداکردبه یادآن جوانی افتاد که دربازاردیده بود خواست پدرش را درجریان بگذارد،اما متردد شد فکرکرد چه می شوداگربا جوان تلفنی صحبت کند واورا وعظ و نصیحت نماید.چه کسی میداندکه شاید خدای متعال به وسیله من اورا هدایت نماید.آرزویی است که تمنای تحقق آن را دارم.گوشی را برداشت ،وشماره گیری نمودازطرف جوان باکلمات خوش آمدگویی ومحبت آمیزمواجه شد،نوجوانی بی صبرانه منتظرتماس و مکالمه اوبود به طریقی که انتظارش را نداشت.بایداورا وعظ ونصیحت نمود،جوان نصیتحتش را گوش کردوبه دختر خبردادکه ازکارش پشیمان شده وازصحبت های شما متاثرشدم.ازدخترشماره تلفنش را خواست تا ازچیزهایی که برای توبه وایمان لازم است از او سوال کند.دختر دردام گرفتار شدوشماره اش را داد.با خود گمان کرد که اوبه این زودی به اشتباهش پی برده وبا اخلاص توبه صادقانه نموده است.اوبه دخترزنگ می زدودربعضی امورمناقشه وتبادل نظر می کرد وبعضی اوقات درمیان صحبت ها ومناقشه شوخی وخنده هایی پیش می آمد،رابطه آن ها به این صورت ادامه پیدا کردتا صحبت و سوال از احوال وآرزوها شروع شد،کم کم جریان تغییر کردودخترنرم شدوگرفتار وسوسه های شیطانی شد.و روز به روز ضعیف تر می شد تااینکه شکار صحبتهای شیرین وعبارات عاشقانه ومحبت آمیز اوگشت .این جریان ادامه پیدا کرد تا دختر موافقت نمود که خارج ازمنزل به ملاقات آن جوان حیله گر به جاهای مختلف برودوبعدازگرفتن تصویر وضبط کردن صدایش دختر مطیع آن جوان گرگ صفت شد و در هلاکت و فاحشه گری گرفتار شدوکارش به رسوایی منتهی شد.همین طور مسیر او گام به گام به سوی هلاکت بر درب شیطان شروع شد.این استدراجی است که بسیاری ازمردم متوجه آن نمی شوند واین نوعی کمک بر معصیت و فهمی اشتباه برای شروع نصیحت وامر به معروف و نهی ازمنکر است.
این نوشته داستان دختری است که ازروی سادگی و بی خبری خود گرفتار دامهای گرگ صفتان شده وزمانی ازدنیای واقعی چشم گشود که همه راه ها را برای خود بسته و ازکمک گرفتن پدر،مادرویا هر دلسوز ودانای دیگری گذشته بودوخود را در لجن زار فلاکت و نابودی گرفتار کردند.
خواهرم!گام اول از سوی شما بوداگرتو آن چراغ سبز را نشان نمیدادی آن جوان گرگ صفت جرات ارتباط برقرار کردن را نداشت واگرتودروازه را بر روی آن گرگ صفت باز نمی کردی جرات نداشت که درحریم تو قدم بگذارد.
پس آگاه باشیم و ازین داستان حقیقی اندرز بگیریم.
قبل از اینکه فرصت ازدست برود ازخداوند قهار بترسیم! تو مادر،خواهر،همسرودختر هستی!تو امت هستی!زیرا اصلاح تو اصلاح امت است وفسادتو فساد امت است.
خطاب به گرگ صفتان آنهایی که خودشان را زرنگ تصورکرده ودختران ساده را به دام می اندازند،غافل ازینکه ازهردست بدهی ازهمان دست می گیری!هرچه کنی به خودکنی، وروزی می رسد که خود وخانواده ات در منجلاب بدبختی و دامی که برای دیگران گسترانده ای گرفتار شوی.ای گرگ انسان نما! باز آ قبل ازاین اینکه گرفتار شدید عذاب الهی شوی و خواری وذلت دنیا وآخرت گریبان گیرت شود/سایت حوزه علمیه قره بلاغ