- تاریخ: 2016-04-29
- شناسه خبر: 17157 1,215 بازدید
ادبیات عامیانهی مردم ترکمن صحرا
ارکین نیوز – ادبیات مکتوب مردم ترکمن-که در«ترکمن صحرا»ی ایران و«ترکمنستان» موجودیت یافتهاند، تقریباً از پانصد سال پیش آغاز میشود و چهرههایی نظیر: وفایی، صیدی، ذلیلی، دولتمحمد آزادی، مختومقلی فراغی، کمینه و جز آ ...
ارکین نیوز – ادبیات مکتوب مردم ترکمن-که در«ترکمن صحرا»ی ایران و«ترکمنستان» موجودیت یافتهاند، تقریباً از پانصد سال پیش آغاز میشود و چهرههایی نظیر: وفایی، صیدی، ذلیلی، دولتمحمد آزادی، مختومقلی فراغی، کمینه و جز آن دارد. ولی ادبیات شفاهی یا فولکلور این مردم کهنسال، غنی وسرشار است و در مدنیتهای ملل همجوار تأثیر فراوانی بهجا نهاده است.
آنچه دراین باب در زیر میآید، با مراجعه به منابع خارجی فولکلور ترکمنهای ایران و افت وخیز با یکی دو تن ترکمن تنظیم شده است.
مهمترین انواع ادبیات شفاهی مردم ترکمن عباتند از:
۱)«داستان»ها.
۲)«ارتکی» یا افسانهها.
۳)«آتالارسؤزی» یا ضربالمثلها.
۴)«متلها».
۵)«آیدیم» یا ترانهها.
۱- داستانها:
در داستانهای ترکمنی، مثل داستانهای آذری، بخشهای نظم گفتوگوها و محاورات قهرمانان را دربرمیگیرد و تکههای نثر از زبان گوینده و نقلکنندهی داستان جاری میشود.
معروفترین داستان ترکمنی، داستان حماسی کورواوغلو است که از حیات و مبارزات مردم قهرمان آذری ملهم شده و به فولکلور بسیاری از ملل مجاور وارد گشته و با شرایط اقلیمی و جغرافیایی خاصی برابر نهاده شده و در شکل داستانهای قهرمانی آنها که مبین و بازگوکنندهی دردها، امیدها، آرزوها و قهرمانیهایشان باشد، تثبیت شده است.
گسترش و نشأت این داستان در میان مردم ترکمن سبب تقویت حس جوانمردی، خلقدوستی و مبارزپیشگی آنها شده است. در جایی از روایت ترکمنی این داستان، چنین میخوانیم:
« یالنیر بالام! آلغین پندیم:
یوردونگو ترک ائدیجی بولما.
اؤزوندن غایری، نامردین،
منّتین چکیجی بولما!»
یعنی: یگانه فرزندم! اندرز مرا بنیوش: از زادگاهت روی مگردان، بغیر از خودی، یاری از ناجوانمردان مطلب!
در اینجا، بهزبان«جیغالیبک»، دوست داشتن ملت خود، دفاع از ناموس و حیثیت خلق، مبارزه در راه اعادهی حق و رهایی او، به کوراوغلو توصیه میشود. مردم میخواهند همهی سجایای اخلاقی خود را در وجود این قهرمان واقعی و تاریخی جمع ببیند.
غیر از داستان حماسی کوراوغلو، میتوان از داستانهای ترکمنی، دو داستان «هویر لوقغا- حمرا» و «شاه صنم- غریب» را نام برد که دومی باز در میان مردم آذربایجان شناخته است. این داستانها عموماً در سینههای باغشیها – خوانندگان دورهگرد ترکمنی- نگهداشته میشوند و به دست آنان شاخ و برگ و تفرع حاصل میکنند که اکثراً گردآوری نشدهاند. در اینجا بندی از شعری از داستان هویر لوقغلا- حمرا که در بستر گویش طبیعی و واقعی این قوم خفته است نقل میشود.:
« أوچآی بولدی منینگ گؤزنی حوشیمیوق،
ییغلاماقدان غایریائتگئن ایشیمیوق.
غولاق سالسام چای ایچینده غوشومیوق،
باری یوغی بولدی ماناغومانا. »
یعنی: سه ماه است که دلم ویران است، جز زاری و گریه کاری نمیداند. اینک در نهایت بداقبالی، همهی یاغیان (ستمگران) مرا میپایند.
۲- ارتاکی یا افسانهها:
همهی افسانههای ترکمنی، برای خود«آغاز»و«انجام»واحدی دارند. آغاز:
بیر بارائکن، بیریوق ائکن،
اییگمه ایچمکه زارائکن.
تاممانین آغزی دار ائکن. . .
بیمر کل یتیم بارائکن. . .
انجام:
« باغیردولدی ، باتدی. گئتدی،
ئویکن بولدی ئوتدی گئتدی.
موراد مورادینا یئتدی،
مورادین تلپگی گوگه یئتدی.
آیا چیغنا تیکن باتدی،
اییرچاق بولسام ومک ائتدی. . . »
که پیش و پس از نقل افسانهها، برای جمعآوری شنونده وجلب توجه آنها، سروده میشوند. وگاهی شباهتهای فراوانی با« دوزگی» های آذری دارند.
در افسانههای ترکمنی، بهطور کلی از زندگی، قهرمانیها و مبارزات طبقات زحمتکش و محروم اجتماع سخن به میان میآید. آرزوی قهرمان جامعهی فئودالیتهی عشایری ترکمنی در افسانهها، نجات بخشیدن خلق قبیلهی خوداز چنگال فئودالیسم وتحکیم، و یا رسیدن به وصال دختری از میان قشرهای بالاو محدود اجتماع است.
قهرمانان عموماً با دیو، پری، جن و حیوانات ترسناک روبرو می شوند و همهجا بر آنان ودیگر موانع آسایش ملت خود، چیره میگردند.
افسانههای ترکمنی، همهی خصوصیات افسانههای« ترکی» و«آذری»را دارا هستند و از حیات و فولکلور بومیان «ترکمنستان» نیز تأثیر پذیرفتهاند.
میتوان گفت که تقریباً در همهی افسانهها و قصههای ترکمنی پای حیوانات به میان کشیده میشود و گاهی آنها نقش قهرمانان اول افسانهها را دارند.
در بیرون، مجموعههای فراوانی از افسانههای ترکمنی منتشر شده است، در ایران مادامی که آنها از سینههای خلق گردآوری و تدوین نشوند، بحث دربارهشان سودی نخواهد داشت.
۳- آتالارسؤزی:
مردم ترکمن، مالک گنجینهی عظیم از ضرب المثلها، تعبیرات و کنایات هستند که مجموعهای است از تجربهها و اندیشهها، نصایح و حکم اجداد آنان. و مثل همهی قبایل ترکزبان، به آنها « آتالارسؤزی » نام میدهند یعنی، گفتههای پیشینیان.
چند نمونه:
۱) اکمه بیچرسنگ، غاز ما دو شرسنگ ( در آذری اؤزگییه قویوقازان، اؤزودوشر) یعنی: «چاه، مکن خودت میافتی.»
۲) یتیم اوغلانایت بولار، اؤلمسه یغیت بولار. یعنی: «پسر یتیم اگر زنده ماند، جوانمرد میشود.»
۳) بای بایا بئرهرحودایدا بایا بئرهر. یعنی: «بیگ به بیگ میبخشد خدا هم به بیگ.»
۴) سوگئدهر داشغالار، یاد گئدهر غارداشغالار. یعنی: «آب سرازیر میشود و سنگ بجا میماند، بیگانه میرود و برادر میماند.»
۵) دئوتلی دئولتآرار، دئولتسیز وطنآرار. یعنی: «دولتمند در فکر ثروت خودش است، اما فقیر در اندیشهی دفاع از وطن.»
۶) باشدا عاغیل بولماسا، ایکیآیاغا گوچ دوشر. یعنی: «اگر در سر آدمی عقل نباشد، باد روی پایش خیلی سنگین میشود!»
۷) جماغاتینگ گؤربولسا، سنده گؤزونگویوم. (درآذری: بیر کندی گؤردون هامی کور؛ سنده کور. ) یعنی: «اگر جماعتت کور بود، تو هم یک چشمت را ببند.»
۸) آرقالی کؤپک قورت باسار. یعنی: «سگی که به پشت و کمک امیدوار باشد بر گرگ چیره میشود.»
۹) آرینین زهرینی چکمه دین، بالینغادرینینه بیلیسن؟ یعنی: «کسی که نیش زنبور را نبیند، قدر عسل را نمیداند.»
۱۰) ایشلهمه دیک، دیشلهمز. یعنی: «هر کس کار نمیکند، نمیخورد.»
۱۱) یامان گونلر یاغشی بولار. یامان آدام یاغشی بولماز. یعنی: «روزهای بد، خوب میشوند، اما آدم بد خوب نمیشود.»
۱۲) داغ باشی دومانسیز بولماز، ائر باشی حایالسیز. یعنی: «سر کوه بیمه نمیشود، سر جوانمرد بیغوغا.»
۱۳) سوتدهآغزی بیشن، سووی ؟ایچر. یعنی: «کسی که وقت خوردن، دهانش سوخته، آب را با احتیاط میخورد.»
۱۴) قیلیچ ئوزغینینی کسمز. یعنی: «شمشیر غلاف خود را نمیبرد.»
۱۵) مین غایغی، بیرایش بیتیرمز. یعنی: «هزار دلسوزی و زاری، یککار به سامان نمیرساند.»
۱۶) أری نامیس اؤلدورهر، تاوشانی غامچی. یعنی: «شوهر را ناموس میکشد، خرگوش را شلاق.»
۱۷) اؤزبک، اؤزونهبک، یعنی: «اوزوبیگ، بیگ خودش است.»
۱۸) یاتان اؤکوزهاییم یوق. یعنی: «گاوی که بخوابد گرسنه میماند.»
۱۹) آجین تانریسی یوق. یعنی: «گرسنه خدا ندارد.»
۲۰) ایل بیلن کسیلن بارماق قاناماز. یعنی: «از دستی که همراه مردم بریده شده، خون نمیآید.»
۲۱) ایل بیلن توی دا بایرام. یعنی: «جشنی که با مردم برپا شود عید است.»
۲۲) یاغلی گونونگ یادیاغشی، یامان گونونگ قارینداش. یعنی: «در خوشی وجشن، بیگانه نزدت میآید، در روزهای تنگ برادر و خودی.»
۴- متل:
«متل» در فولکلور ترکمنی به چیستان و معما اطلاق میشود که در آذری«تاپماجا» گوییم. این شاخه، بیش از شاخهی دیگر ادبیات شفاهی ترکمنی با حیات چادرنشینی و عشایری این مردم وابستگی دارد:
« یئدی قویون بیرغوزو،
دوغسان بیر بلادان ساقلار.»
یعنی: «هفت گوسفند و یک بره، آدم را از نودویک بلا نگه میدارد. »
در این چیستان. میخواهد به پالتو و پوششی که از پوست هفت گوسفند و کلاهی که از پوست یک بره درست میکنند تا در ۹۱ روز سخت زمستان آنها را محافظت کند، اشاره بنماید. فولکلور ترکمن، زمستان را نود روز میداند و در شعرهای عامیانه مکرر تصریح میشود.
۱)« بیز، بیزدیک،
بیرتوپا قیزدیق.
بیزی بوزدولر،
بیر ایپه دوزدولر.»
یعنی: (ما چند تا دختر بودیم. ما را درهم کردند، به یک نخی چیدند.)
که منظور نیهایی است که قسمت پایین آلاچیقترکمنی با آنها بافته میشود.
۲) «تور کوچوغوم، اؤیهآیلائیت یات کوچوغوم.»
یعنی: (سگکم پاشو، دور خانه بپیچ و بخواب.)
و جواب آن «اورغون» طنابهای کلفتی است که آلاچیق را در مقابل باد و توفان برپا نگه میدارد.
۳) «قلیجی موندان اورسام، عارابدا شانگلاراوجی.»
یعنی: (شمشیر را اینجا کشیدم، در عربستان درخشید)
جواب: رعدو برق
۴) «قارانگقو ایچرده قاپلانک گورلر.»
یعنی: (در تاریکی پلنگ میغرد. )
جواب: سنگ آسیا
۵) «آی امیردن امیردن،
یاقان اودو کوموردن.
غوشلاردا بیرغوش گوردوم،
یومورتاغاسی دمیردن.»
یعنی: (از امیر، از امیر، آتش سینهات از زغال. در میان مرغان مرغی دیدم. تخمش از آهن)
جواب: تفنگ
۶) «اوراسیندا آت چاپار»
یعنی: (در وسط اسب میتازد)
جواب: زبان
۷) «بیر آتیم بار یور تاغان
توربا-تاغار ییر تاغان.»
یعنی: (اسبی دارم که یورقه است و توبره و کیسهها را سوراخ میکند. )
جواب: موش
۹) «گلدیسم گلمز، گلمه دیسم گلری.»
یعنی: (وقتی می گویم بیا نمیآید، وقتی میگویم نیا، میآید!)
جواب: لب
۱۰) «بیر غوش توتدم جانی یوق،
اؤلدورسمده قانی یوق.
ایچینده اوچ یورتغا بار،
ساناسام داسانی یوق.»
یعنی: (مرغی شکار کردم که بیجان بود و اگر میکشتم خونش نمیآمد. تویش سه تخم دیدم و اگر میشمردم حساب نداشت. )
جواب: خربزه
۱۱) «گؤک اسغه دووپ، گؤغه سلام اپیردیم.»
یعنی: (آسمان را پارچهی سیاهی گرفته، به آسمان سلام فرستادم. )
۱۲) «ئوزی بیرغاریش، ساقغالیایکی غاریش»
یعنی: (خودش یک وجب، ریشش دو وجب).
جواب: سوزن و نخ
۱۳) هانتدان هونتدان، سسی گلر کنددن»
یعنی: (وقت و بیوقت صدایش از ده میآید. )
جواب: خروس
۵- آیدیم:
۱) مهمترین بخش ادبیات شفاهی مردم ترکمن است که اکثراً به وسیلهی باغشیها ابداع میشوند و شیوع مییابند.
آیدیم معنای سخن« موزون و منظوم» را میدهد و حاوی عشق ، قهرمانی، زیباییهای طبیعت و ستایش حیوانات- بهخصوص اسب- است. باغشیها همهی«غوشغی»های خلق را نیز با ترنم در آهنگهایی به اسم«یول» به شکل آیدیم درمیآورند.
«اسپنسکی» پس از مطالعات فراوان درفولکلور ترکمنی، آیدیمها را به انواع زیر تقسیم کرده است:
۱- منظومههای دینی.
۲- آیدیمهای بحران، شکوه و شکایت.
۳- ترانههای شکارچیگری.
۴- عشق و محبت.
۵- تربیتی و اخلاقی.
۶- شعرهای تاریخی.
در میان همهی قبایل ترکمن، آیدیمها روایات یکگونه و مشترکی دارند وفقط در سالهای اخیر در ایران، کلمات و تعبیرات بیگانه به زبان ترکمنی داخل شده است.
۲) در این ترانهها، به اسامی امکنه و مناطقی که ترکمنها قرنها پیش، از آن جا گذشته و به ترکمنستان سرازیر شدهاند برمیخوریم که از دیرسالیِ آنها حکایت دارند:
« خورجونک مانغیشلی حالی-
دونیهگه سیغماز مثالی . . .
هؤرهله غوربان هؤرهله. . .
اؤروشین بالکان هؤرهله . . .»
۳) ترکمن در ترانههای خود برای« اسب» جایگاه وسیعی قایل است.
« جان ساقغارآت، مال ساقغارآت.
داغ آشاندا بلله نیر سینگ،
قارانگلقیدا آلغیر اودسام،
ساپا توروپ ساللانیر سینگ.
غایچی غولاق نزدیک بئلینگ،
شهرتی سن بیزینک ایلینگ.
گؤک میدانلی اؤزون یئلینگ،
اوتون اوتلاپ یاللانیرسان.»
یعنی: جان من، مال من، اسب پیشانی سپید من! وقت سرازیر شدن از کوه شناخته میشوی، وقتی که من در تاریکی مرغی شکار کردم. تو که کمری باریک و نیرومند داری، آبروی ایل ما هستی. تو را سراسر سال چمنزارهای سرسبز رامشگاه باد که نیرو بگیری.
۴) ترکمن در ترانههای خود، مفتون زیباییهای طبیعی سرزمینش است.
«دویه حایوان گلر کوله-کوله آغناپ،
خاطار دوزوپ گئور اؤز یئرین ایرلاب.
تورومو تایلاغی باری عزم باغلاپ،
اگرهتین یاغ یاسان مکانیم داغلار.
غویون حایوان تایاق تاشلام یاییلیاز،
غالینلیقدان اونون باشی اویولماز.
داتلیلیقدان غوزو اَتی اییلمز.
اتلرین غورغانی مکانیم داغلار.»
یعنی: ای جولانگاه من ای کوهها که شتران و گوسفندانم، گروه گروه بر آغوش تو سرازیر میشوند و قطاران قطاران، بر چمنزارهایت میآسایند و گوشت بدنشان موج میزند.
ای جولانگاه من! ای کوههای مکان جوانمردان! که گلوی گلههایت از بس پرگوشتاند، بریده نمیشود و گوشت برههایت از بس لذیذند خورده نمیشود!
۵) و زمانی که اورا بهجبر و زور بهدست دیار غربت وا میسپرند، خطاب به وطنش چنین میگوید:
«غایتا-غایتا گلدی پرمان،
بیز آیریلدیق یئردن آرمان.
بیتن اوتی باری درمان،
غال ایندی مکان غال ایندی.»
یعنی: به تکرار فرمان دادند، غمین و ناآسوده از تو جدا شدیم، تو بمان! ای وطن تو بمان که گیاهانت همه شفا بخشند.
«سوجووالین کسه سیندن اوتلاسام،
کول بولادا شونگ استوندن آتلاسام،
یا پینچامی شول یئرلرده یادسام.
سنه بالاد گسین آیریلان سوجووالی!»
یعنی: ای سوجووال- در ترکمن صحرا- بلا بر تو ببارد که ما راجدا کردی؟ کاشکی بر آغوش تپههایت بار دیگر میآسودم، از روی شمعت وقتی که خاکستر میشد میپریدم و پروانههایم را به یاد میآوردم.
بهطور کلی به اسم برخی از قهرمانان ترکمنی، فقط در ترانهها برمیخوریم که قهرمانیها و مبارزاتشان بهشایستگی ستوده میشود. مثلاً دو قهرمان«اسلبکباتیر»و«ارکه باتیر» که سالها پیش از این، علیه خانها و فرمانروایان«قالماق»شوریده بودند هنوز از خاطر مردم ترکمن«استاوروپول» زدوده نشده است.
۷) و از اینگونه شعرهای حماسی که بگذریم، میرسیم به ترانههایی که، از عشق و دلدادگی و محبت سخن میدارند. در این نوع ترانهها، عموماً دختر و یا زن جوانِ زیبایی، تجسم بخشیده میشود و از تلخی جدایی و هجران سخن به میان میآید:
« سیاهدان غاراگؤزلری،
شیریندن داتلی سؤزلری.
قیللادا آچیق یوزلری،
بیر عاجاییب جانان گؤروندی!
ماهی جووان تورکمن غیزی،
مون گلنه دگهر بیر نازی.
سازلانیب آچیق آوازی،
بیر عاجاییت گول گوروندی!»
یعنی: عجایب دلبری، دیدم که چشمانش سیاهتر از سیاه بود، که سخنانش و لبانش شیرینتر از شیرین بود که رخسارش رخشانتر از طلا بود! ماه نورس، دختر ترکمن که یک نازش از هزاران عروس، دلرباست، که صدایش رسیده و زیباست، که عجیب گلی دلنشین است!
« من بیر اوادان جوودان گوردوم،
میثلی آیا-گونه منگزهر.
شوهلهسی اذلهمه دوشن،
ایشقی جووهر غاشا منگزهر.
غارا گوزی، آلمایوزی،
ایسپاهان پادیشاه غیزی،
میثلی آی چمنه منگزهر.
نه اوودان عاغلی-هوشی،
نه عاجابدیر توماشاسی.
اون سککیز گلن یاشی،
میثلی طوطی غوشامنگزهر.
سوچولیهر ییغیت دیلی،
غوچماغا لاییقدیر بئلی.
آچیلیبدیر باهار کولی،
ممهسی آرمیدامنگزهر.»
یعنی: دختر آبادی دیدم که به ماه آفتاب میمانست که شعلهاش روی دستم افتاده بود و چونان روشنایی خورشید بود.
سیه چشمی که گونههایش مثال سیب بود، خودش دختر پادشاه اصفهان و به ماه چمن میمانست.
زیبا رخ باهوش و باعقلی که تازه پا به هجده سالگی گذاشته بود و به طوطی میمانست.
زبانش نمکین وکمرش شایستهی در تنگ کشیدن بود. بهارش بود. و پستانهاش به امرود میماند.
لهله:
«لهله» به ترانههایی گفته میشود که دختران ترکمن شبهای ماهتابی گردهم میآیند و میخوانند و آرزوهای زندگی خود را در آنها میگنجانند.
«ساری دونونک ساتایین،
ساغ یانینگدا یاتایین!
سن گونشه یانارسینگ،
غولوم کؤلگه توتایین؟
سود گرهک غایماق گرهک،
غایماغی یایماق گرهگ.
غیزی یادا بئرهنین،
گؤزینی اویماق گرک!
ساری دونین گئییپسین،
تلره سؤیله نیبسینگ.
آه وزارین من چکسم،
سن نمه سارالاپسینگ.
آیآیدینگ حوش گئجهسی،
یارغوینی بوش گئجهسی.
یاریم اوندا من بوندا،
آرمیز اداش گئجهسی.
گؤزهنکدن یاتما اوغلان،
گؤزینگ غاشینگ قاتما اوغلان.
منی سنگا بارمازلار،
ایچیم باغریم یاقما اوغلان.
بویلادیم آبویلادیم،
تویدوک چالیب اوینادیم.
یاد ائللرین بؤورونده،
یالیق چکیب آغلادیم.»
یعنی:
پیرهن زردم را درمیآورم، در طرف راست تومیخوابم، اگر آفتاب اذیتت کند، دستم را سایهبانت میکنم!
کسی را که دختر خود را به بیگانه میدهد، چشمش را باید درآورد.
پیرهن زردت را پوشیدهای، به گیسوان من دل بستهای. آه و زاریت را من میکشم، تو چرا رنگت زرد شده است؟
ای شب ماهتابی زیبا! آغوش یار من خالیست. یارم در آنجا، و من در اینجا، تو ای شب دلسنگ که میانمان ایستادهای!
پسر! از سوراخ نگاه کن، به من چشمک نزن، مرا به تو نمیدهند. دلم را آتش مزن!
قد کشیدم و قد کشیدم، نی زدم و رقصیدم، درکنار سرزمین بیگانه، دستمال گرفتم و گریستم.
«لهله»ها زیاد و متنوعند و در اینجا فقط نمونه داده شد. از پس آنها میرسیم به انواع دیگر ترانههای ترکمنی:
آغی:
« آغی » به شعرهایی که در روزهای مصیبت و مرگ کسی خوانده میشود، ترانههای جشن و عروسی، شعرهای مخصوص کودکان، ترانههای ایام مخصوص سال، لالاییها و جز آن گفته میشود، که در اینجا برای پرهیز از اطناب، فقط یک ترانهی مخصوص کودکان و چند لالایی مثال میآوریم:
«غایرادان گلیدن بئش گئچی،
هائی مونینگ ائرکجی.
ائرکجی داغا گئتدی،
هایهایلادیم گلمهدی.
چیگیتی بئردیم اییمهدی،
چیگتیم تاتا بئردیم.
تات مانگا غات بئردی،
غاتانجیغیم غیریلدی.
سوری یوپگه دوزولدی. . .»
یعنی: از بالای کوه پنج بز میآمد. پس کو نر این بز؟ نرش رفت به کوه. هرای زدم نیامد، ارزن دادم نخورد، ارزن را دادم به تات، او به من بال و پر داد. بالم شکسته، گلّه آمد . . .
نمونههایی از لالاییها و ترانههای مادران ترکمن:
« منیم باللیم آپاقدیر،
هم گولدور، هم یارپا قدیر.
شو باللیمی سؤیمهین،
سول گوزومده تورپاقدیر.
اوغلوم آدی امان دیر،
داغلار اؤنو دومان دیر.
یارین وئرهن أوزویگو،
بارماغیندا دوراندیر.
منیم باللیم باربولار،
هر الینده ناربولار.
تویدان توپا گزنده،
قیزلار خیریدار بولار!
آللای- آللای آللاسی،
آغریماسین کلهسی.
غایپدان گلن ساییلین،
غابول بولسون دوعاسی!
آللای آللاسی گلر،
یاتسا ایقوسی گلر.
اوزون- اوزون یولاردان،
دایی- دایزاسی گلر.
آللای- آللای آد یاغشی،
بیر غایغیدان شاد یاغشی.
غادیر بیلمز غار داشدان،
غادیر یلجا یاد یاغشی.
آللالاسام یاتیبدیر،
گول یاسیسغا باتیبدیر.
اویاتگدیرمان یانگنگسی،
یانگیجا اوقا گئدیبدیر.
آللالاسام بال یالاق،
اؤز غولانی ایل یالاق.
اؤز باللیمی سؤیهمده،
بیریاشاجیق گول یالاق.
منیم باللیم یاز اوغلان،
جبهسی دولی هوز اوغلان.
آت باقماغا گئدنده،
یولی قیز اوغلان.»
یعنی:
فرزند من قشنگ است،
گل است و گلبرگ است.
کسی که بچه مرا دوست ندارد،
در چشم چپم خاک است.
اسم پسر من آمان است،
کوههای بلند را مه فرا میگیرد.
انگشتری یارش،
همیشه در انگشتش است.
بچهی من داماد میشود،
در هر دستش یک انار نگه میدارد.
وقتی که در جشنها میگردد،
دخترها چشم به او میدوزند.
ای خدای، خدای خداها،
سر این بچهام درد نکند.
دعای سائل دم در،
پذیرفته باد!
لالاییها لالاها میآید،
اگر بیاساید خوابش میآید.
از راههای خیلی دور،
اسبها و تحفههایش میآید.
لالا، لالا، اسمت خوب است،
ازغم و اندوه، شادی خوب است.
از برادری که قدر نمیداند،
بیگانهای که قدر بداند خوب است.
لالا گفتهام خوابیده است،
توی بالین گل رفته است.
بیدارش نکنید که مادرش را هم،
نزد خودش خواب ربوده است.
لالا میخوانم مثل عسل،
دایهی بچهام از خود ایل است.
من بچهی خودم را دوست دارم،
مثل شکوفهی یک گل.
پسر من بهار است،
جبهاش پر از گل است.
وقتی که میرود اسب نگاه کند،
دخترها سر راهش صف میبندند.
۱٫ درگویش ترکمنی ، اکثرمصوتها دو صورت کشیده وکوتاه دارندو حرفهای«س ، ز»صدای مخصوصی هم دارند که درالفبای موجود، نشانی برای آنها برگزیده نشده است. تنها نون ویژه ترکمنی با علامت« نگ»نشان داده میشود. به تبعیت از روش مرسوم در شکل« غ» نماینده می شود.
۲٫ «قارابالخان» نام دهستانی در شمال شرقی گنبد قابوس نیز است. همچنین به کوههای که در مشرق ترکمنستان خفته، بالخان نام داده شده است.
۳٫ «آللای» همان«لالای» است ولی در بعضی جاها به معنای«خدا»گرفته میشود.
برگرفته از سایت دوزگون