• تاریخ: 2016-03-30
  • شناسه خبر: 16253
  • 897 بازدید

کودکان تورکمن چه آرزوهایی دارند؟

ارکین نیوز – بهار پورقاز : در مجلاتی که برای ملت تورکمن چاپ می شود بدنبال صحنه ای می گشتم که از کودکان تورکمن صحرا چیزی نوشته شده باشد ، اما در شماره هایی که از این مجلات در دست داشتم خبری از نوشته ای در مورد کودکا ...

ارکین نیوز – بهار پورقاز : در مجلاتی که برای ملت تورکمن چاپ می شود بدنبال صحنه ای می گشتم که از کودکان تورکمن صحرا چیزی نوشته شده باشد ، اما در شماره هایی که از این مجلات در دست داشتم خبری از نوشته ای در مورد کودکان تورکمن صحرا ، که بزرگترها مخاطبش باشند نبود .

در شماره ی ۳۸ یاپراق  ، گفتگویی از جناب آقای قوجق مدیر مسئول محترم ، یاپراق را خواندم . در جایی از آرزوی کودکانه ی خود گفته بودند که نظر مرا سخت به خود جلب کرد . 

تصمیم گرفتم به یک محله یا روستای تورکمن نشین بروم  و از تک تک  بچه ها  در  مورد خواسته ها و آرزوهایشان بپرسم . با تشویق آقای قوجق این تصمیم را عملی کردم . به یکی از روستاهای اطراف گنبد رفتم ، در ابتدا به سراغ چند پسر بچه که مشغول بازی بودند رفتم .

از آنها خواستم در مورد آرزوهاشون برام گفتن ، منتظر بودم . اما هیچ کدوم چیزی از آرزوهاشون بهم نگفتن ،  فقط یه لبخند گرم و صمیمی . شاید تا الان به فکر آرزویی برای خودشون نبودن و یا شاید قادر به بیان آرزوهاشون نبودن . طرف چند نفر دیگه هم رفتم اما بقیه هم همانطور فقط لبخند می زدن . خلاصه هیچ کدومشون چیزی بهم نگفتن ، دریغ از یک کلمه. انتظار دیگه ای داشتم ، با این که لبخندشون قشنگ بود . جواب دیگه ای ازشون می خواستم. چرا وقتی بزرگترها از آرزوهاشون در زمان کودکی برامون میگن خیلی دل چسبه ، اما از خود بچه ها چیزی نشنیدم . از ادامه ی کار پشیمون شدم . یه گشتی در روستا زدم و قبل از غروب دست از پا درازتر برگشتم .

دلیل اینکه چیزی بهم نگفتن چی بود ؟ حتما کار من ایراد داشته. صبح که بیدار شدم فکر دیگه ای به سرم زد .

برگه هایی تهیه کردم ، ساده ترین جمله ای که به نظرم می رسید ، نوشتم : از آرزوت برام بگو … حدود ۷۰ برگه ، بعد از آماده شدن برگه ها با همکاری  یه  دوست  فرهنگی  برگه ها  را به مدرسه ی همون روستا دادم تا بچه ها برام پرش کنند . تا ظهر برگه ها رو بهم تحویل دادن .
همه ی برگه ها پر بود ، همون بچه هایی که حرفی نمی زدن و به معنای عجیبی فقط یه لبخند گرم و صمیمی به من هدیه دادن ، این بار نوشته بودن ، همه ی برگه ها پر بود . سریع شروع کردم به خوندن ، بسیار زیبا بود ، اما این بار هم چیزی نبود که من می خواستم . راستش اصلا فکر نمی کردم این بچه ها هیچی برای خودشون نخوان ، خیلی جالب بود ، نصف بیشتر بچه ها فقط برای پدر و مادرشون و معلمشون آرزو کرده بودن.

صمیمیت و پاکی و صداقت از تک تک برگه ها پیدا بود . گرمتر و صمیمی تر از اون لبخند اول ، برام جالب بود کمتر کسی بود که تنها برای خودش چیزی خواسته باشه . گاهی بین برگه ها پیدا می شد که نوشته باشند : آرزو دارم در آینده دکتر شوم ، آرزو دارم در آینده معلم شوم .

چند تایی از این خاطره ها را به همون انشای خودشون  انتخاب  کردم  که  براتون  می نویسم. (البته خیلی فعل ها و جمله ها ایراد داشت که به دستکاری بنده زمان فعل ها و جمله بندی تصحیح شد.)

   – آرزو می کنم که پدر و مادرم همیشه سالم باشند از خدا می خواهم که مریض ها شفا یابند . از خدا می خواهم آموزگار مهربانم به همه ی آرزوهایش برسد . برادرم دوست دارد در آینده مهندس شود و من آرزو می کنم در آینده مهندس بزرگی شود .

   – آرزو دارم همه با هم مهربان و خوش اخلاق باشند و هیچ جنگی وجود نداشته باشد و کشورمان ایران در جنگ ها پیروز شود . آرزو دارم در آینده به مکه بروم و همچنین آرزو دارم پدر و مادرم از من راضی باشند و من بتوانم در آینده به آنها خدمت کنم .

   – آرزو دارم مریض ها شفا یابند و همچنین خواهر کوچک مرا نیز شفا دهد ، خدا را خیلی دوست دارم و می خواهم از من راضی و خوشنود باشد .

   – آرزو دارم همه بهشتی شوند . آرزو دارم حال همه ی فامیل هایمان خوب باشد و آرزو می کنم با هیچ کسی دشمنی نداشته باشم و با هیچ کس دعوا نکنم و بی احترامی نکنم . ما باید با کوچکتر از خودمان مهربان باشیم .

   – آرزو دارم آموزگار مهربانم همیشه زنده باشد و به ما درس یاد دهد و خدا مرا کمک کند تا نمره های خوب بگیرم و قبول شوم تا پدر و مادرم خوشحال شوند . از خدا می خوام همسایه ی عزیزمان که مریض شده و در بیمارستان است را شفا دهد .
   – آرزو دارم پدر و مادرم به مشهد بروند و خدا دعای مردم را قبول کند . آرزو می کنم مادر مهربانم مریض نشود و زنده بماند . آرزو دارم در آینده دکتر مهربانی شوم و به مردم خدمت کنم .

   – آرزو دارم پدر و مادرم همیشه سالم و سلامت باشند و به مکه بروند . برادرم کشاورزی می کند و محصولش خوب نمی شود ، آرزو می کنم امسال محصول خوبی برداشت کند . آرزو می کنم آموزگارم هر چه دعا دارد قبول شود .

   – آرزو دارم خداوند و پدر و مادر و آموزگار از من راضی باشند . دوست دارم به مردم فقیر و به آنهایی که بی چیز هستند کمک کنم .
آرزو دارم همه ی مردم ایران نان و نمک حلال بخورند .

   – آرزو دارم در آینده مانند آموزگارم به بچه ها علم بیاموزم . آرزو می کنم دختر نماز خوان و قران خوان باشم و هیچ وقت دروغ نگویم و همه ی مسلمانان به آرزوهایشان برسند .

   – آرزو دارم همه ی پدرها زنده بمانند و پدرم از من راضی باشد . در درس خواندن زرنگ باشم و مادرم و برادرم به مکه بروند . آرزو دارم مادر بزرگ و پدر بزرگم به خانه ی ما بیایند و همه با هم زندگی کنیم .

   – آرزو دارم در خانواده ی ما جنگ و دشمنی نباشد و از خدا می خواهم که یک دوست عزیز در مدرسه و خانه داشته باشم . در حیاط مدرسه همه با هم بازی کنیم . آرزو دارم آموزگار به خانه ی ما به مهمانی بیاید و در آینده می خواهم مهندس خانه شوم و برای آنهایی که خانه ندارند خانه بسازم . خدایا اگر کار بدی کردم مرا ببخش .
در آخر آرزو دارم : خداوند ، آرزوی همه ی این بچه های صاف و صادق را بر آورده کند .

منبع: فصلنامه یاپراق

کانال اولکامیز

  • اق قلایی - 2016-04-05 در 4:09 ب.ظ

    در ایام قدیم کودکان تورکمن جملگی دوست داشتنند فراغ از همه کارهای روزمره دنبال بازیهای رایج آن زمان بروند وتابتوانند بازی و بازی بکنند . دخترها در گوشه ای از صحرا با بازیهای گوناگونی که ((در این زمان به خاطره ها پیوسته))بازی میکردند از بازی لاله خوانی ودیگر بازیهای سنتی وپسران هم با جست وخیزهای فراوان در صحرای زیبا که گاه سوار اسب وگاه باپای پیاده ودوان دوان به تکاپوهای کودکانه ونوجوانانه خودشان میپرداختند .که داشتن اینطور روزها آرزوی کودکان صحرا بود.در کنار این همه جست وخیز دعایی هم برای سلامتی همه افراد خانواده داشتنند/اما کودکان ونوجوانان این روزهای تورکمن چه آرزوها که ندارند؟؟؟؟؟

نام:

ایمیل:

نظر:

لطفا توجه داشته باشید: نظر شما پس از تایید توسط مدیر سایت نمایش داده خواهد شد و نیازی به ارسال مجدد نظر شما نیست